نقش عقل در یادگیری کودک
نقش عقل در یادگیری کودک
تکامل ادراکات کودک براساس تحول عقل او استوار است؛ زیرا کودک در آغاز تولد دارای احساس است و نیز دارای روح و قلب می باشد؛ اما به سبب اینکه عقل او به تکامل نرسیده است، نمی تواند ادراکات محیط را دریافت کند و تبیین نماید.بدین ترتیب می توان گفت که همه این عوامل براساس تحول عامل بسیار مهمی بنام عقل در کودک بوجود می آید، بطوری که اگر این عامل را حذف کنیم، فرایند یادگیری انسان دچار اختلال خواهد گردید.
بنابراین شناخت عقل در فرایند یادگیری انسان نقش بسزایی دارد.
مولای بزرگوار امام صادق(ع) می فرمایند:
«ستون انسان عقل است و به وسیله عقل، انسان باهوش است، فهم دارد، حفظ می کند و دانشمند می گردد... »(1)
مولای بزرگوار در این روایت اساس فهم و درک و یادگیری و علم آموزی انسان را عقل او معرفی می فرمایند؛ زیرا که انسان به وسیله وجود چنین عاملی است که پس از فراگیری اطلاعات و یادگیری ها، به سوی دانشمند شدن گرایش پیدا می کند.
موجودات دیگر کره زمین به دلیل عدم این عامل، همانند انسان نمی توانند به سوی علم و دانش قدم بردارند و دانشمند گردند؛ زیرا که وجه تمایز بین انسان و سایر موجودات کره زمین، عقل است که به انسان شخصیت علمی می بخشد و او را سرآمد تمام موجودات روی زمین می گرداند.
روانشناسی اسلامی در زمینه شناخت عقل، اطلاعات گسترده ای در اختیار ما قرار داده است که با تکیه بر آن اطلاعات، می توان آن را مورد مطالعه قرار داد.
واژه عقل با آنکه از دیدگاه عموم مردم، واژه تعریف شده ای می باشد، اما از نظر روایات
اسلامی، عقل دارای مفاهیم خاصی است و نیاز به توضیح کامل دارد.
برای شناخت واژه عقل، لازم است آن را از دیدگاه روایات اسلامی مورد بررسی قرار دهیم.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در مورد شناخت عقل می فرمایند:
«عقل دارای دو بخش است: عقل مطبوع و عقل مسموع.
عقل مسموع سودمند نخواهد بود مگر اینکه شخص دارای عقل مطبوع باشد. همچنان که خورشید وجود نداشته باشد چشم از دیدن(اشیاء)محروم است. »(2)
امام بزرگوار(ع) برای شناخت دقیق عقل، آن را به دو بخش مسموع و مطبوع تقسیم بندی فرموده اند که شناخت هرکدام از آنها به طور جداگانه، می تواند، ما را در شناخت بهتر عقل یاری نماید.
باید دانست که انسان دارای دو نوع ادراکات و اطلاعات می باشد.
دسته اول، اطلاعاتی هستند که انسان آنها را از محیط کسب می کند، مانند تمام اطلاعاتی که انسان برای سخنگویی از آن استفاده می کند. این اطلاعات، عقل مسموع را تشکیل می دهند و انسان به وسیله همین عقل به یادگیری اطلاعاتی که در محیط او وجود دارد، می پردازد.
مسموع در لغت به مفهوم شنیده شده، می باشد و عقل مسموع در اصطلاح به عقلی گفته می شود که از طریق شنوایی حاصل شده باشد. اما از نظر کلی باید گفت که عقل مسموع عقلی است که نه تنها از طریق شنوایی؛ بلکه از طریق بینایی و بویایی و چشایی و لامسه نیز حاصل شده باشد.
بنابراین کلمه مسموع، مفهومی است که شامل یادگیری به وسیله تمام حواس پنجگانه می شود و عقل مسموع، عقلی است که بوسیله حواس پنجگانه و مغز و روان حاصل شده باشد.
محرکات به وسیله پنج اندام حسی به مغز انتقال پیدا می کنند و سپس هرکدام جداگانه باروان ادراک می شوند و پس از آن، محرکات ادراک شده توسط روان، به عقل مسموع منتقل گردیده و در قلب بطور دائم ضبط و نگهداری می شوند در این حالت است که یادگیری انجام پذیرفته است.
بنابراین عقل مسموع یک عامل مهم یادگیری است که انسان به وسیله حواس پنجگانه، یادگیری های گوناگون را به وسیله آن فرا می گیرد.
این عقل در روایات اسلامی گاهی عقل تجربی نیز بیان گردیده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در کلامی دیگر می فرمایند:
«عقل بر دو نوع است، عقل طبیعی و عقل تجربی و نتیجه هر دو عقل به سود انسان است. »(3)
تجربیات انسان عواملی هستند که در اثر یادگیری های فرد حاصل شده باشند. و این یادگیری توسط عقل مسموع صورت می گیرد؛ زیرا می دانیم که یادگیری های تجربی و مهارتی انسان با دخالت حواس پنجگانه بعنوان محرکات به مغز منتقل شده و احساس را ایجاد می نمایند و سپس در روان انسان ادراک می شوند و پس از آن به وسیله عقل مسموع بصورت یادگیری دائم درمی آیند.
به لحاظ اینکه یادگیری تجربی انسان با دخالت حس بینایی و شنوایی و لامسه بیشتر صورت می پذیرد، قدرت نگهداری آن در عقل مسموع نسبت به سایر یادگیری ها بیشتر است.
بطور کلی هر محرکی که با دخالت حواس بیشتری به عقل مسموع سپرده شود به همان میزان قدرت یادگیری آن افزونتر خواهد بود.
دسته دوم، اطلاعاتی هستند که انسان خود، در فراگیری آنها دخالت نداشته است و این اطلاعات از بدو تولد بصورت بالقوه در او وجود داشته و بتدریج رشد می کند.
کودکی که تازه متولد می شود هیچگونه ادراکی نسبت به جهان خارج ندارد و عقل مسموع او هیچگونه اطلاعی را از محیط کسب نکرده است اما همین کودک، کسی را که به او شیر می دهد، دوست می دارد و به او علاقه مند است حتی با ترک او احساس ناراحتی می کند.
چه کسی به او گفته است کسی را که به او خوبی می کند و شیر می دهد، دوست داشته باشد؟ این یادگیری در عقل مطبوع او وجود دارد.
فردی را تصور کنید که در جنگلی تنها با حیوانات مأنوس بوده باشد. با اینکه او قادر به سخنگویی نیست زیرا عقل مسموع او ناقص است و آموزش زبان برای او وجود نداشته است. اما بعضی از مسائل بطور فطری در او وجود دارند. او از زشتی و ظلم و ستم بیزار است و از زیبایی و عدالت و خوبی کردن لذت می برد.
هر انسانی بی آنکه بخواهد از بدی و ظلم، نفرت دارد و از عدالت ورزی و حق گویی جانبداری می نماید. از زشتی بیزار است و از زیبایی لذت می برد.
این یادگیری ها و نظایر آن که انسان در بدست آوردن آن کوششی به عمل نیاورده است ناشی از عقل مطبوع می باشد.
روایات متعددی در زمینه اینکه اینگونه یادگیری در انسانها فطری هستند، وجود دارد که بررسی آنها می تواند ما را در شناساندن عقل مطبوع یاری دهد.
پیامبر بزرگوار می فرمایند:
«قلب انسانها با این تمایل آفریده شده که نیکی کنندگان به خود را دوست داشته باشد و بدی کنندگان به خود را دشمن بدارد. »(4)
این روایت بطور صریح بیان می کند که انسانها طوری آفریده شده اند، افرادی را که به آنان نیکی کنند، دوست بدارند و از افرادی که به آنان ستم کنند، نفرت داشته باشند.
دوست داشتن نیکی ها و نفرت داشتن از ستم ها، بطور ذاتی در قلب انسانها وجود دارد و کسی در این دنیا آنها را به انسان یاد نداده است.
اطلاعات و یادگیری های دیگری نیز در انسانها بطور فطری و طبیعی وجود دارند که با بررسی روایتی بسیار زیبا از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) به مطالعه آن می پردازیم.
حسن بن عمار از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) روایت می کند که فرمودند:
«آغاز و نخست هر چیز، نیرو و آبادانی آن، که هر سودی بدان مربوط است، عقل است که آن را خدای تعالی زینت و نوری برای خلقش قرار داده است.
به وسیله عقل، بندگان خالق خود را بشناسند و بدانند که آنان مخلوقند و او مدّبر و ایشان تحت تدبیر او هستند. و نیز به وسیله عقل دانستند که خالقشان پایدار و آنها فانی می باشند. »(5)
امام بزرگوار(ع) عقل را نوری بیان می فرمایند که به وسیله آن نور، انسانها قادر می شوند خالق خود را بشناسند و اگر این نور(عقل)در انسانها نبود انسانها قادر به شناخت خدای تعالی نمی شدند.
باید توجه داشت یکی از عواملی که انسان را قادر به شناخت خدای تعالی می نماید، عقل آنهاست. و آنها به وسیله عقلشان است که به شناخت خدای تعالی نایل می گردند.
و نیز به وسیله همین عقل است که انسان شناخت پیدا می کند که بداند انسان از بین رفتنی است و تنها موجود جاویدان، خدای تعالی می باشد.
بنابراین یکی از عواملی که در عقل بطور فطری و ذاتی وجود دارد، قدرت شناخت است و انسانها به وسیله این نیرو به شناختی همه جانبه نایل می گردند.
باید دانست که عامل شناخت، دامنه گسترده ای دارد و شناخت خدای تعالی والاترین شناخت ها می باشد. انسان به وسیله عقل مطبوعی که دارد به شناخت همه عواملی که در محیط خود وجود دارد، نایل می گردد و همه این شناخت ها به وسیله عقل مطبوع می باشد.
عامل شناخت در انسان دارای ارزش و اعتبار والایی است. خدای تعالی انسانها را به میزان شناختی که در جهان دارند. مورد محاسبه قرار می دهد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند.
« همانا ارزش و اعتبار هرکس به میزان شناخت اوست زیرا خداوند تبارک و تعالی مردم را به اندازه آنچه به آنها در سرای دنیا از عقل داده، محاسبه می کند. »(6)
بنابراین، شناخت، نیرویی در عقل انسان است که بدین وسیله فرد می تواند به شناخت جهان نایل گردد و قوانین حاکم بر آن را مورد شناسایی قرار دهد. چنین شناختی در عقل انسان بطور فطری وجود دارد و کسی آن را به انسان نیاموخته است.
مولای بزرگوار امام صادق(ع) در ادامه کلامشان، یکی دیگر از ویژگیهای عقل مطبوع را بیان می فرمایند:
«(و به وسیله)عقلهای خویش از مشاهده آسمان و زمین، خورشید و ماه و شب و روز استدلال کردند که او خالق و اینها سرپرستی بی آغاز و بی انتها دارند... »(7)
یکی دیگر از ویژگیهای عقل، توانایی استدلال کردن می باشد. و انسان به میزان عقلی که از آن برخوردار است در مورد عوامل مختلف می تواند استدلال کند.
به هر میزان که عقل فرد در سطوح بالاتری قرار داشته باشد، به همان میزان از استدلال والاتری برخوردار خواهد بود.
افرادی که در زمینه ریاضیات و فلسفه و دیگر علوم که نیاز به استدلال کردن دارند دارای مهارت خاصی می باشند، از افرادی محسوب می شوند که از عقل مطبوع والاتری برخوردارند.
والاترین استدلالها این است که انسان با مشاهده قوانین حاکم بر خلقت، بتواند به وسیله آن استدلال، وجود خدای تعالی را اثبات نماید.
خدای تعالی عقل های مردم را اینگونه قدرت بخشیده است که بتوانند به چنین استدلال هایی دست بزنند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) با جمعی از پیروان خود در گذرگاهی عبور می کردند. پیرزنی را دیدند که با چرخ نخ ریسی خود مشغول رشتن پنبه بود.
امام بزرگوار(ع) پرسیدند: «پیرزن، خدا را چگونه شناخته ای؟
پیرزن به جای اینکه جوابی بدهد، دست از دستگیره چرخ نخ ریسی برداشت، طولی نکشید، چرخ پس از دور زدن، از حرکت باز ایستاد.
پیرزن گفت: یا علی، چرخی به این کوچکی برای گردش و چرخیدن احتیاج به فردی چون من دارد، آیا ممکن است ستارگان به این عظمت و کرات به این بزرگی، بدون مدبری دانا و حکیم و صانعی توانا و علیم، با نظم معینی به گردش دربیاید و از گردش خود باز نایستد؟
امام بزرگوار(ع) رو به یاران خود نموده و فرمودند:
مانند پیرزنان خدا را بشناسید. »(8)
استدلال پیرزن در اثبات وجود خدای متعال براساس عقل مطبوع می باشد. او با تکیه بر چنین استدلالی در نظم عالم، با چنین قاطعیتی وجود خداوند متعال را به اثبات می رساند.
بنابراین استدلال کردن در عقل انسان به طور فطری وجود دارد و انسان به طور فطری با مشاهده یک معلول به وجود علت آن پی می برد، بی آنکه آموزشی برای او در این زمینه وجود داشته باشد.
امام بزرگوار(ع) در ادامه کلامشان سومین ویژگی عقل را اینگونه بیان می فرمایند:
«و با عقل تشخیص زشتی و زیبایی می دهند و می دانند که در نادانی ظلمت و در علم نور است و این است عقل که آنها را راهنما گشته است... »(9)
ویژگی دیگر عقل مطبوع، دارا بودن قدرت تشخیص است.
انسان به وسیله دارا بودن این ویژگی، تشخیص می دهد که علم بهتر از جهل، زیبایی بهتر از زشتی، خوبی بهتر از بدی و عدالت بهتر از ظلم است.
هرکس در هر مکانی، حتی در جایی که انسانی وجود ندارد، زندگی کند، دارای قدرت و توانایی تشخیص زشتی از زیبایی، خوبی از بدی را دارد؛ زیرا این یادگیری ها بطور فطری و ذاتی در تمام انسانها وجود دارند.
عامل تشخیص، یکی از مهم ترین ویژگی عقل مطبوع بشمار می رود. انسان به وسیله همین عامل، گمراهی را از هدایت مورد تشخیص قرار می دهد و اگر دارای چنین نیرویی در عقلش نبود به یقین راه شناسایی حقیقت برایش دشوار و غیرممکن بود.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«در ارزش عقل تو همین بس است که راه ضلالت و بدبختی را از راه نجات و خوشبختی تمیز و تشخیص می دهد. »(10)
توانایی تشخیص راه هدایت از گمراهی، نعمتی است که خدای تعالی به بنده اش بخشیده و این نعمت توسط عقل مطبوع حاصل می شود.
براساس کلام امام بزرگوار(ع) ویژگیهای عقل مطبوع عبارتند از:
قدرت شناخت؛ استدلال کردن و قدرت تشخیص که در تمام انسانها بطور ذاتی و فطری موجود است. هر انسانی بطور فطری این ویژگیها را در عقل خود دارد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در پایان کلامشان در مقابل این سؤال که:
آیا انسانها می توانند تنها به عقل خود اکتفا کنند؟
می فرمایند:
«عاقل به رهبری همان عقلی که خداوند نگه دار او و زینت و سبب هدایتش قرار داده، می داند که خدا حق است و پروردگار اوست و می داند که خالقش را پسند و ناپسندی است و اطاعت و معصیتی است و عقلش را تنها راهنمای اینها نمی بیند و می فهمد که رسیدن به این مطالب، جز با طلب علم ممکن نیست و اگر به وسیله علمش به اینها نرسد، عقلش او را سود ندهد. پس واجب است که بر عاقل، طلب علم و ادب نماید که بدون آن نمی تواند استوار بماند. »(11)
در این فراز از کلام امام بزرگوار(ع) بعد چهارم عقل یعنی عقلی که می توان به وسیله آن به تعلیم و تربیت پرداخت، اشاره شده است. این بعد از عقل، همان عقل مسموع می باشد که انسان با تکیه بر آن و به وسیله حواس پنجگانه خود به یادگیری آنچه که نمی داند، می پردازد.
چنانچه گفته شد، انسان محرکات را به وسیله حواس پنجگانه دریافت می کند و به مغز خود می سپارد و سپس توسط روان خود آنها را ادراک می نماید و به وسیله عقل به ضبط و نگاهداری آن محسوسات می پردازد.
نقش عقل مطبوع در کنار عقل مسموع کاملاً آشکار است. اگر عقل مطبوع نباشد عقل مسموع قادر نیست شناخت ها و تشخیص ها و استدلال های عقل مطبوع را به حافظه بسپارد. به عبارتی دیگر، ابتدا تمام عوامل شناخت و تشخیص و استدلال، توسط عقل مطبوع مورد تحلیل قرار می گیرد و سپس به وسیله عقل مسموع به حافظه سپرده می شود.
به همین مناسبت است که مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در رابطه بین عقل مطبوع و عقل مسموع فرمودند که:
«عقل مسموع سودمند نخواهد بود مگر اینکه شخص دارای عقل مطبوع باشد. همچنان که خورشید وجود نداشته باشد چشم از دیدن(اشیاء)محروم است. »
در این کلام، امام بزرگوار(ع) به رابطه عقل مطبوع و عقل مسموع اشاره نموده و می فرمایند که هر اندازه عقل مطبوع فرد قوی تر باشد به همان میزان عقل مسموع بهتر خواهد توانست یافته های علم مطبوع را در خود نگهداری نماید. به عبارتی دیگر انسان به وسیله عقل مطبوع به تجزیه و تحلیل و استدلال مطالب می پردازد و به وسیله عقل مسموع آنها را فرا می گیرد.
اگر عقل مطبوع فرد ضعیف باشد. قدرت استدلال و تشخیص او نیز ضعیف بوده و در نتیجه به همان میزان،اطلاعات کمتری به عقل مسموع رسیده و عقل مسموع وی نیز ضعیف خواهد بود.
عقل مطبوع نیز از یادگیری های عقل مسموع متأثر می شود. هرچه عقل مسموع فرد قوی تر شود، عقل مطبوع، بیشتر و بهتر می تواند به تحلیل اطلاعات بپردازد.
در زمینه اینکه یادگیری های انسان در عقل او صورت می پذیرد، کلام ارزنده ای از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) بیان گردیده است که این موضوع بسیار مهم را مورد تأیید قرار می دهد. آن بزرگوار می فرمایند:
«عقل نگهدارنده تجربه ها است. »(12)
بنابراین عقل عامل یادگیری و حفظ آموخته های انسان می باشد؛ زیرا که انسان به وسیله عقل، مفاهیم مطالب را درک می کند و قدرت تفکر پیدا می کند و به سوی دانشمند شدن گام برمی دارد. بنابراین عقل یکی از عوامل بسیار مهم یادگیری انسان به شمار می رود.
مولای بزرگوار در روایتی دیگر، عقل تجربی و عقل مسموع را در کلامی کوتاه و پرمعنی بیان نموده و می فرمایند:
«عقل غریزه انسانی است که با علم آموزی و تجربه اندوزی افزایش می یابد. »(13)
در این روایت کوتاه و بسیار جالب، امام بزرگوار(ع) عقل مسموع را، هم اساس تعلیم و تربیت و هم، اساس تجربه اندوزی بیان فرموده اند. انسان با دارا بودن این عقل می تواند تمام اندوخته ها و دانش بشری را در مدت کوتاهی بیاموزد و تجربیات افرادی را که در مدتهای طولانی در زمینه ای مهارت پیدا کرده اند، در مدت اندکی فرا بگیرد.
خداوند متعال در قرآن کریم، عقل را عامل فهم و استنباط کلام دیگران و تشخیص بهترین آنها و انتخاب درست آن مفاهیم بیان نموده است.
مولای بزرگوار، امام موسی بن جعفر(ع) خطاب به شاگرد باوفای خویش، هشام می فرمایند:
ای هشام، خداوند به اهل عقل در کتاب خود بشارت داده و فرموده است:
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنهُ، اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولو الالباب (زمر، 18)
«مژده بده به کسانی که سخنان را می شنوند و از آنچه خوب و پسندیده است، پیروی می کنند. اینان کسانی هستند که خداوند آنها را هدایت فرموده و اینان صاحبان عقل و درایت می باشند. »(14)
این آیه شریفه، عقل انسان را عامل بسیار مهم فهم اندیشه های انسانها معرفی می فرماید. انسانها براساس فهم اندیشه های دیگران به انتخاب بهترین آنان اقدام می کنند و آنها را مورد پذیرش قرار می دهند، همه این عوامل براساس عقل انسان صورت می گیرد.
این آیه بطور تلویحی یادگیری های انسان را عامل عقل معرفی می فرماید، زیرا که به وسیله عقل، انسان می تواند به تعلیم و تعلم بپردازد و در راه دانشمند شدن به پیش برود.
روانشناسی غربی، مرکز یادگیری های انسان را مغز او معرفی نموده است. از دیدگاه روایات اسلامی نیز، مرکز یادگیری انسان عقل او است که در مغز او قرار دارد. این موضوع را می توان در روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) مورد بررسی قرار داد.
آن بزرگوار می فرمایند:
«جایگاه عقل مغز انسان است. آیا نمی بینید اگر مردی کم خرد باشد. به او می گویند چقدر سبک مغزی؟»(15)
از دیدگاه زیست شناسی نیز مرکز یادگیری و عقل، مغز انسان معرفی شده است:
دانشمندان زیست شناس براساس آزمایش متوجه شده اند که یک بخش دستگاه کناری به نام هیپوکامپ، نقش اختصاصی در حافظه به عهده دارد. ظاهراً در افرادی که دچار آسیب در این ناحیه می شوند توانایی اندوختن اطلاعات جدید در حافظه را از دست می دهند. این افراد می توانند مهارتها و اطلاعات فراگرفته شده در زمانهای قبل از ایجاد ضایعه را بیاد آورند لیکن قادر به یادآوری هیچ رویداد تازه نیستند. (16)
یافته های زیست شناسان و روانشناسان، بیانگر این حقیقت است که در اثر آسیب دیدگی هیپو کامپ، انسان نمی تواند اطلاعات جدید را به ذهن بسپارد. اما یادگیریهای قبلی وی آسیبی نمی بیند.
این آزمایش تجربی ثابت می کند که یادگیری های انسان که قبلاً صورت گرفته است در اثر حادثه مغزی از بین نمی روند و در قلب و نفس او باقی می مانند، اما به سبب آسیب دیدگیهای هیپوکامپ، قدرت یادگیری از بین می رود؛ زیرا که اطلاعات و محرکات،
دیگر از مغز به روح و قلب منتقل نمی شود.
محرکات حسی پس از عبور از اندام های حسی در مغز انسان به یادگیری تبدیل می شوند و پس از طی مراحل خاص یادگیری، در قلب ثابت می مانند و همین موضوع ثابت می کند که یادگیری های انسان در طول زمانها ثابت است. ثبات یادگیری انسان، حتی تا زمان بعد از مرگ وی نیز ادامه دارد و با مرگ او، یادگیری های وی از بین نمی رود.
با اینکه براساس روایات و اطلاعات علمی مرکز عقل، مغز انسان بیان گردیده است، اما به جهت اینکه رابطه بسیار نزدیکی بین قلب و مغز وجود دارد، می توان دریافت که مرکز عقل در قلب نیز می تواند موجود باشد؛ زیرا که قلب مرکز تمام ادراکات و یادگیری های انسان محسوب می گردد.
روایتی از پیامبر بزرگوار مؤید این مطلب است. آن بزرگوار می فرمایند:
«عقل نوری است در قلب، که به وسیله آن بین حق و باطل تمیز داده می شود. »(17)
مغز انسان مرکز عقل، و قلب او مرکز تمام ادراکات وی می باشد و آنچه در مغز و ذهن وی وجود دارد، براساس ادراکاتی است که در قلب وی موجود می باشد؛ به عبارت دیگر تمام اطلاعات و یادگیری های انسان که در قلب و ضمیر فرد وجود دارند، براساس قوانینی، به ذهن و مغز او راه پیدا می کنند و انسان به وجود این اطلاعات آگاهی پیدا می کند.
بررسی روایتی از پیامبر بزرگوار می تواند ما را در این زمینه یاری دهد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
از پیامبر بزرگوار در مورد خلقت عقل و اینکه عقل چگونه خلق شده است، سؤال گردید.
آن بزرگوار فرمودند:
«خدای عز و جل فرشته ای آفرید که به تعداد خلائق آفریده شده و آنان که تا روز قیامت آفریده می شوند، در او سری و در هر سر، صورتی دارد و هرکدام از آن سرها، به فردی از افراد انسان تعلق داشته و اسم آن شخص بر آن سر نوشته است و بر هریک از صورت ها حجابی است، تا آن شخص متولد نشده و اگر از جنس مردان است، به حد رجال، و اگراز جنس زنان است، به حد زنان نرسد، حجاب از صورت او کنار نمی رود. ولی پس از بلوغ و رسیدن کودک به حد رجال و زنان، البته حجاب کنار خواهد رفت. آنگاه در قلب او نوری واقع شده که به واسطه آن واجب و مستحب و زشت و زیبا و نیک و پست را درک می نماید.
و باید توجه داشت که مثل عقل در قلب، همانند چراغ است که در وسط خانه افروخته باشند. (18)
در این روایت بسیار مهم، پیامبر بزرگوار ابتدا جایگاه عقل را مغز انسان بیان می فرمایند. اما بتدریج که انسان رشد می کند و به مراحل بلوغ و بعد از آن می رسد پرتو عقلی که در سر انسان است در قلب او تابیده می گردد و به وسیله نوری که خداوند متعال در قلب انسان ایجاد می فرماید، تمام ادراکات و محرکاتی را که توسط مغز دریافت کرده در خود نگه می دارد و تشخیص خوبی ها و بدی ها و درک قوانین حاکم بر خلقت توسط عقل می باشد که جایگاهش در قلب است بطوری که حتی بعد از مرگ نیز آن اطلاعات از بین نمی روند.
بنابراین، گیرنده محرکات، حواس و مغز انسان است و تحلیل و فهم و درک آنان توسط عقل و قلب می باشد.
تست عقل
علم روانشناسی در زمینه هوش افراد مطالعات دامنه داری انجام داده است. براساس این پژوهش ها، انسانها دارای هوش های متفاوتی می باشند.بدین سبب وجود تفاوت های فردی از نظر عقل و هوشف از سوی روانشناسان با تأکید بیشتری مورد مطالعه قرار گرفته است.
آنها براساس مطالعات خود به این نتیجه رسیده اند که انسانها از نظر هوش یکسان نیستند و در این مورد تفاوت های زیادی بین آنها قابل مشاهده می باشد.
وجود تفاوتهای فردی یکی از اهداف ویژه خلقت می باشد و خدای تعالی براساس مصلحت خاصی، انسانها را متفاوت خلق فرموده است.
روانشناسی اسلامی نیز مطالعه هوش افراد را براساس عقل های آنان مورد مطالعه و بررسی قرار داده است.
روایت بسیار زیبایی از مولای بزرگوار امیرالمؤمنین(ع) به تبیین این موضوع پرداخته است.
آن بزرگوار می فرمایند:
«اگر مردم دنیا همه عاقل بودند، البته دنیا ویران می شد. »(19)
این روایت، بطور تلویحی لازم بودن تفاوت های فردی از نظر عقلی در میان انسانها را بیان می کند؛ زیرا اگر عقل در بین مردم یکسان توزیع شده بود، تفاوت های فردی از نظر اجتماعی و اقتصادی و... نیز وجود نداشت و در نتیجه روحیه معاضدت و همکاری و رقابت در بین انسانها از بین می رفت و هیچگونه پیشرفتی در جوامع انسانی حاصل نمی شد و انگیزه سازندگی و آباد کردن دنیا از بین می رفت.
آگاهی مربیان تعلیم و تربیت از تفاوتهای عقلی در میان انسانها حائز اهمیت است؛ زیرا با آگاهی از این حقیقت، براحتی می توان با افراد ارتباط برقرار نمود و مفاهیم سخنان خود را آگاهانه به آنان ارائه کرد.
رهنمود ارزشمند مولای بزرگوار، امام سجاد(ع) بیانگر این حقیقت است.
آن بزرگوار می فرمایند:
«و اما حق اندرزجوی تو آن است که تا بدانجا که سزاوار اوست و تاب می آورد، پندش دهی و آنگونه با او سخن گویی که به گوشش خوش آید و توان فهمش را داشته باشد؛
چرا که هر عقلی شایسته نوعی سخن است که آن را بفهمد و متوجه شود. ولی می بایست شیوه ات مهرورزی باشد، و لا قوة الا بالله. »(20)
کلام ارزشمند مولای بزرگوار ضمن اشاره به تفاوتهای عقلی میان انسانها، به طریقه تعلیم و تربیت نیز بطور تلویحی اشاره نموده است.
این کلام ارزنده بیانگر این حقیقت است که امر تعلیم و تربیت، باید براساس عقل انسانها عملی شود و با هرکسی به اندازه توانایی های عقلی و ذهنی او حرف بزنیم تا بتوانیم در قلب آنان نفوذ پیدا کنیم.
بدین ترتیب، میزان تفاوتهای عقلی افراد را می توان از کلام آنها و مطالبی که در سخن گفتن ارائه می دهند، مورد شناسایی قرار داد؛ زیرا هرکس براساس عقل مطبوع و عقل مسموع خود سخن می گوید.
کلام مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) مبین این حقیقت است.
آن بزرگوار می فرمایند:
«عقل های مردم را می توان از سخنان فوری و بالبداهه ای که می گویند، آزمایش نمود. »(- عند بدیهة المقال تختبر عقول الرجال(الحدیث، ج2، ص 306))
بدین ترتیب می توان دریافت که گفتار هرکس براساس میزان عقل و ادراک وی می باشد و هر اندازه عقل و ادراک فرد از درجه بالایی برخوردار باشد، کلام وی نیز به همان میزان معقول تر خواهد بود.
روایت دیگری از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) بیانگر تفاوتهای عقلی میان افراد را مورد بررسی قرار می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
«اگر بخواهی در یک مجلس عقل فردی را آزمایش کنی، در خلال سخنانت مطلبی را ذکرکن که ناشدنی است.
اگر متوجه شد و انکارش کرد، عاقل است و اگر آن را پذیرفت، او مرد احمقی است. »(21)
این روایت نیز میزان تعقل انسانها را براساس میزان ادراکشان مورد سنجش قرار می دهد. اگر فرد از شناخت والایی برخوردار باشد، دارای عقل والایی است و اگر شناخت نداشته باشد، ثابت می شود که قدرت تعقل فرد ضعیف است.
باید توجه داشت که میزان تعقل انسانها براساس عواملی استوار است که آموزش های محیطی تنها می تواند بخش بسیار کوچکی از عقل افراد را مورد تقویت قرار دهد.
بررسی این حقیقت، در روایت ارزشمندی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) مورد مطالعه قرار گرفته است.
اسحاق بن عمار گوید؛ به مولای بزرگوار، امام صادق(ع) عرض کردم:
با یک نفر ملاقات می کنم و سخن خود را در میان می گذارم، هنوز سخنم را تا پایان نگفته ام، مطلب را تا به آخر درک می کند.
با یک نفر دیگر ملاقات می کنم و سخن خود را در میان می گذارم موقعی که سخنم پایان پذیرفت، منظور مرا دریافت می کند و کلمه به کلمه بازگو می کند.
با فرد دیگری ملاقات می کنم و سخن خود را در میان می گذارم، سخنم را بدرستی درک نمی کند و می گوید؛ دوباره بگو تا ببینم چه می گویی.
امام بزرگوار(ع) به من فرمودند؛ ای اسحاق، نمی دانی چرا چنین است؟
عرض کردم؛ نه!
آن بزرگوار فرمودند:
«آن نفر اول که با شروع سخن، تا آخر مطلب تو را درک می کند، کسی است که عقلش با نطفه اش پیوند خورده است.
و آن کس که پس از پایان سخنت منظور تو را درمی یابد، عقلش در رحم مادر با او آمیخته است.
و آن کس که با او سخن می گویی، می گوید دوباره بگو؛ کسی است که پس از بزرگ شدنش، عقل او به او آمیخته شده است که می گوید دوباره بگو. »(22)
در این روایت امام بزرگوار(ع) ضمن اینکه به تفاوت های فردی از نظر عقلی پرداخته اند، یک راز بسیار دقیق علمی را نیز مورد توجه قرار داده و افراد بسیار باهوش و متوسط و کم هوش را بطور بنیادی و علمی مورد بررسی قرار داده اند.
این سه گروه افرادی هستند که بعضی از آنها دارای عقل قوی تر و بعضی متوسط و برخی از نظر عقلی ضعیف می باشند و بدین جهت قدرت دریافت آنها از مفاهیم ارائه شده، متفاوت است.
این روایت دارای اهمیت ویژه ای است که می تواند مبنای پژوهش های علمی و روانشناختی قرارگیرد.
بدین ترتیب می توان دریافت که انسانها دارای تعقل و ادراکات متفاوتی هستند که تعلیم و تربیت آنها نیز باید براساس توانایی عقلی آنها انجام پذیرد.
پی نوشت ها :
1. - دعامة الانسان العقل و العقل منه الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم... (اصول کافی، ج1، ص 29)
2. - العقل عقلان: مطبوعٌ و مسموعٌ. و لا ینفع المسموع مالم یکن مطبوعٌ. کما لا ینفع نورالشمس و نورالعین ممنوعٌ. (الحدیث، جلد دوم، ص 304)
3. - العقل عقلان: عقل الطبع و عقل التجربه. و کلاهما یؤدی الی المنفعة. (الحدیث، جلد دوم، ص 303)
4. - جبلت القلوب علی حبّ من احسن الیها و بُعض من اساء علیها(الحدیث، جلد دوم، ص 395)
5. - انّ اول الامور و مبدأها و قوتها و عمارتها التی لا ینتفع بشیء الا به العقل. الذی جعله الله زینةً لخلقه و نوراً لهم. فبالعقل عرف العبادُ خالقهم و انهم ملخوقون و انه المدبر لهم، و انهم المدبرون و انه الباقی و هم الفانون...
6. - انّ قیمة کلّ امرءٍ، و قدره معرفته. ان الله تبارک و تعالی یحاسب الناس علی قدرما آتاهم من العقول فی دار الدنیا. (اصول وافی، جلد اول، ص 30)
7. - واستدلوا بعقولهم علی مارأ وا من خلقه، من سمائه و ارضه و شمسه و قمره و لیله و نهاره. انّ له و لهم خالقاً و مدبراً لم یزل و لا یزول...
8. - اصول وافی، ج1، ص 104.
9. - و عرفوا به الحسن من القبیح و انّ الظلمه فی الجهل و انّ النور فی العلم. فهذا مادلهم علیه العقل...
10. - کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک(الحدیث، جلد دوم، ص 300)
11. - انّ العاقل لدلالة عقله الذی جعله الله قوامه و زینته و هدایته، علم انّ الله هو الحق و انه هو ربه و علم انّ لخالقه محبةً و انّ له کراهةً و انّ له طاعةً و انّ له معصیة فلم یجد عقله یدلُه علی ذلک و علم انه لا یوصل الیه الا بالعلم و طلبه و انه لا ینتفع بعقله ان لم یُصب ذلک بعلمه. فوجب علی العاقل طلب العلم و الادب الذی لا قوام له الابه. (اصول کافی، جلد اول، ص 33)
12. - و العقل حفظ التجارب(الحدیث، ج2، ص 303)
13. - العقل غریزةٌ تزید بالعلم و التجارب(همان، ج2، ص 303)
14. - اصول کافی، ج1، ص 14.
15. - موضع العقل الدماغ، الا تری الرجل اذا کان قلیل العقل قیل له: ما اخفّ دماغک؟(اصول وافی، جلد اول، ص 14)
16. - زمینه روانشناسی، جلد اول، ص 79.
17. - العقل نورٌ فی القلب، یفرق به بین الحق و الباطل(حدیث تربیت، ج2، ص 109)
18. - قال : خلقه ملکٌ رووسٍ بعدد الخلائق من خُلقَ ومن یخلق الی یوم القیامة، و لکل رأسٍ وجهٌ و لکل آدمی رأسٌ من رووس العقل، و اسم ذلک الانسان علی وجه ذلک الرأس مکتوبٌ و علی کلّ وجه سترٌ ملقی لا یکشف ذلک الستر من ذلک الوجه حتی یولد هذا المولود و یبلغ حدّ الرجال او حد النساء، فاذا بلغ کشف ذلک الستر فیقعُ فی قلب هذا الانسان نورٌ فیفهم الفریضة و السنة و الجید و الردیء، الا و مثل العقل فی القلب کمثل السراج فی وسط البیت(بحارالانوار، جلد اول، ص 99)
19. - لو عقل اهل الدنیا لخربت الدنیا(غررالحکم، ص 603)
20. - و اما حق المستنصح، فانّ حقه ان تؤدّی الیه النصیحة علی الحق الذی تری له انّه یحمل و تخرج المخرج الذی یلین علی مسامعه و تکلمه من الکلام بما یطیقهُ عقلهُ، فانّ لکل عقلٍ طبقةً من الکلام یعرفه و یجتنبه، ولیکُن مذهبک الرحمة، و لا قوة الا بالله(تحف العقول، ص 471)
21. - اذا أردت ان تختبر عقل الرجل فی مجلسٍ واحدٍ، فحدثه فی خلال حدیثک بما لا یکون، فان انکره، فهو عاقلٌ و ان صدقه فهو احمقٌ(حدیث تربیت، ج2، ص28)
22. - الذی تکلمه ببعض کلامک فیعرفه کلهُ، من عُجنت نطفته بعقله. و اما الذی تکلمهُ فیستفی کلامک ثم یجیبک علی کلامک، فذاک الذی رُکّب عقلله فیه فی بطن امه. و اما الذی تکلمه بالکلام فیقول؛ اعد علیّ، فذاک الذی رکب عقله فیه بعد ما کبر، فهو یقول لک؛ اعد علیّ(اصول کافی، ج1، ص 30)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}